جدول جو
جدول جو

معنی پوزش کنان - جستجوی لغت در جدول جو

پوزش کنان
در حال پوزش کردن، برای مثال برفتند پوزش کنان نزد شاه / که گر شاه بیند، ببخشد گناه (فردوسی - ۵/۲۴۸)
تصویری از پوزش کنان
تصویر پوزش کنان
فرهنگ فارسی عمید
پوزش کنان
(زِ کُ)
صفت بیان حالت از پوزش کردن. در حال پوزش خواستن:
برفتند پوزش کنان پیش شاه
که گر شاه بیند ببخشد گناه.
فردوسی.
همی رفت پوزش کنان پیش او
پر از شرم جان بداندیش او.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
پوزش کنان
در حال پوزش کردن
تصویری از پوزش کنان
تصویر پوزش کنان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پوزش کردن
تصویر پوزش کردن
عذرخواهی کردن، پوزش خواستن، برای مثال هر آن کس که پوزش کند بر گناه / تو بپذیر و کین گذشته مخواه (فردوسی - ۶/۲۳۴)
فرهنگ فارسی عمید
(وَ)
پوزش خواستن. پوزش آوردن. عذرخواهی کردن:
بقیصر بسی کرد پوزش گراز
بکوشش نیامد ز دامش فراز.
فردوسی.
و گر چند من نیز پوزش کنم
که این سنگدل را فروزش کنم.
رجوع به پوزش شود
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ کُ)
یکی از سی پاره دیه ناحیۀ ارونق که بر غرب تبریز واقع است. (از نزهه القلوب چ لیدن ص 79). دهی از دهستان شرفخانه که در بخش شبستر شهرستان تبریز واقع است و 2541 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4). رجوع به کوزکنان شود
لغت نامه دهخدا
(نَ زِ کُ)
به مهربانی. به لطف. در حال نوازش کردن و نواختن:
نوازش کنانش ملک پیش خواند
ملک وار بر کرسی زر نشاند.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی از دهستان ژان بخش دورود شهرستان بروجرد، واقع در 12 هزارگزی شمال باختری دورود و هزارگزی باختر راه شوسۀ دورود به بروجرد. جلگه، معتدل. دارای 243 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پوزش کردن
تصویر پوزش کردن
پوزش خواستن پوزش آوردن
فرهنگ لغت هوشیار