صفت بیان حالت از پوزش کردن. در حال پوزش خواستن: برفتند پوزش کنان پیش شاه که گر شاه بیند ببخشد گناه. فردوسی. همی رفت پوزش کنان پیش او پر از شرم جان بداندیش او. فردوسی
صفت بیان حالت از پوزش کردن. در حال پوزش خواستن: برفتند پوزش کنان پیش شاه که گر شاه بیند ببخشد گناه. فردوسی. همی رفت پوزش کنان پیش او پر از شرم جان بداندیش او. فردوسی
پوزش خواستن. پوزش آوردن. عذرخواهی کردن: بقیصر بسی کرد پوزش گراز بکوشش نیامد ز دامش فراز. فردوسی. و گر چند من نیز پوزش کنم که این سنگدل را فروزش کنم. رجوع به پوزش شود
پوزش خواستن. پوزش آوردن. عذرخواهی کردن: بقیصر بسی کرد پوزش گراز بکوشش نیامد ز دامش فراز. فردوسی. و گر چند من نیز پوزش کنم که این سنگدل را فروزش کنم. رجوع به پوزش شود
یکی از سی پاره دیه ناحیۀ ارونق که بر غرب تبریز واقع است. (از نزهه القلوب چ لیدن ص 79). دهی از دهستان شرفخانه که در بخش شبستر شهرستان تبریز واقع است و 2541 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4). رجوع به کوزکنان شود
یکی از سی پاره دیه ناحیۀ ارونق که بر غرب تبریز واقع است. (از نزهه القلوب چ لیدن ص 79). دهی از دهستان شرفخانه که در بخش شبستر شهرستان تبریز واقع است و 2541 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4). رجوع به کوزکنان شود
دهی از دهستان ژان بخش دورود شهرستان بروجرد، واقع در 12 هزارگزی شمال باختری دورود و هزارگزی باختر راه شوسۀ دورود به بروجرد. جلگه، معتدل. دارای 243 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی از دهستان ژان بخش دورود شهرستان بروجرد، واقع در 12 هزارگزی شمال باختری دورود و هزارگزی باختر راه شوسۀ دورود به بروجرد. جلگه، معتدل. دارای 243 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)